کد مطلب:280074 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:605

غیبت کبرای حضرت مهدی
(یوم الخلاص ص 202):

قال الصادق (ع): للقائم غیبتان: احداهما طویلة و الاخری قصیرة. فالاولی یعلم بمكانه بیها خاصة من شیعته، و الاخری لا یعلم بمكانه فیها الا خاصة موالیه فی دینه.

امام صادق (ع) فرمود: حضرت قائم (ع) دو غیبت دارد یكی از آن طولانی و آن دگر كوتاه است در غیبت طولانی مكان او را تنها شیعیان خاصش می دانند و در غیبت دیگر ویژگان دوستان شمكان او را می دانند.

(یوم الخلاص ص 203):

قال الله تعالی: «و لا یكونوا كالذین اوتوا الكتاب من قبل فطال علیهم الأمد فقست قلوبهم و كثیر منهم فاسقون» نزلت فی القائم و اهل زمان الغیبة و ایامها دون غیرهم و الأمد امد الغیبة. الحدیث.

خدای تعالی فرماید: «و مباشید مانند اهل كتاب پیش زا این پس ایام غیبت بر آنها طولانی گشت دلهایشان سخت گردید و بسیاری از آنها فاسق شدند» این آیه كریمه درباره ی حضرت قائم (ع) و مردم و زمان و ایام غیبتش نازل شده و كلمه امد به معنای غیبت است.



[ صفحه 352]



(یوم الخلاص ص 219):

قال رسول الله (ص): المهدی من ولدی الذی یفتح الله به مشارق الأرض و مغاربها ذاك الذی یغیب عن اولیائه غیبة لا یثبت علی القول بامامه الا من امتحن الله قلبه للایمان.

رسول اكرم (ص) فرمود: مهدی (ع) از فرزندان من است آنكس كه خدا به وسیله او مشرق و مغرب زمین را بگشاید او است همان كس كه از دوستانش غائب می گردد غیبتی كه بر عقیده به امامت او ثابت نمی ماند مگر آن كس كه خدای تعالی قلبش را برای ایمان آزموده باشد.

(یوم الخلاص ص 248):

قال الهادی (ع): لولا من یبقی بعد غیبة قائمكم من العلماء الداعین الیه و الدالین علیه و الذابین عن دینه بحجج الله و المنقذین للضعفاء من عباد الله من شباك ابلیس و مردته لما بقی احد الا ارتد عن دین الله و لكنهم یمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشیعة كما یمسك صاحب السفینة سكانها ای مقودها الذی یشق عباب الماء اولئك هم الافضلون عند الله عزوجل.

امام هادی (ع) فرمود: اگر پس از غیبت قائم (ع) شما از علمائی كه دعوت به سوی او كنند و راهنمایی به حضرت او نمایند و با حجتهای الهی و از دین او دفاع كنند و ضعیفان از بندگان خدا را از دامهای شیطان و پیروان شیطان نجات بخشند باقی نمی ماندند البته هیچكس از مؤمنین پابرجا نبودند مگر آنكه از دین خدا برمی گشت ولی این علماء بودند كه دلهای ضعفای شیعه را نگه داشتند همچانكه كشتیان سكان و فرمان كشتی را نگهداری می كند آن فرمانی كه كشتی امواج آب را با آن می شكافد و پیش می رود آن علماء در پیشگاه خدای عزوجل برتر از همه باشد.

(یوم الخلاص ص 199):

قال رسول الله (ص): لجابر بن عبدالله الانصاری. یغیب عن شیعته غیبة، لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه بالایمان... هذا من مكنون سر الله و مخزون علمه، فاكتمه الا عن اهله.

رسول اكرم (ص) فرمود: به جابر بن عبدالله انصاری (رض) فرمود: «مهدی (ع) از



[ صفحه 353]



شیعیان خود غائب می شود كه در آن غیبت قائلین به امامتش ثابت نمی مانند مگر آنكس كه خدای تعالی قلب او را به ایمان آزموده باشد... این از اسرار و رازهای مكنون و پنهان و علم محزون الهی است آن را مكتوم نگهدار از دیگران مگر از راهش.

(یوم الخلاص ص 200 و مستدرك السفینه ج 10 ص 492):

قال رسول الله (ص): و الذی بعثنی بالحق بشیرا لیغیبن القائم من ولدی بعهد معهود الیه منی حتی قول اكثر الناس: ما لله فی آل محمد حاجة، و یشك آخرون بدلائله فمن ادرك زمانه فلیتمسك بدینه و لا یجعل للشیطان علیه سبیلا بشكه فیزیل عن ملتی و یخرجه من دین فقد اخرج ابویكم من الجنة من قبل و الله عزوجل جعل الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون.

رسول اكرم (ص) فرمود: قسم به آنكس كه مرا به حق برای بشارت مبعوث فرمود البته قائم (ع) از فرزندان من است با عهدی كه از من دارد غائب می شود تا آنجا كه بیشتر مردم گویند: خدا احتیاجی به آل محمد علیهم السلام ندارد و عده دگر به دلائل او شك كنند پس هر كس ادراك زمان او نماید باید متمسك بدینش شود و نباید برای شیطان راهی برای ایجاد و شك در خود باقی گذارد تا او را از ملت من زائل كند و از دین من بیرون برد همچنانكه پدر و مادر شما (حضرت آدم و حوا) را از بهشت درگذشته بیرون كرد و خدای عزوجل شیطانها را دوست مردم بی ایمان قرار داده است.

(یوم الخلاص ص 200):

قال امیرالمؤمنین (ع): ان لصاحب الأمر غیبة المتمسك فیها بدینه كالخارط للقتاد بیدیه فایكم یمسك شوك القتاد بیده؟.

امیرالمؤمنین (ع) فرمود: صاحب الامر علیه السلام غیبتی دارد شخص كه در آن ایام تمسك بدین جوید مانند كسی باشد كه خارهای درخت خاردار را كه خارهایش سر به بالا كشیده باشند با دست خود از بالا به پایین دست بكشد پس كدام یك شما قدرت این كار را دارد؟

(یوم الخلاص ص 201):

قال الباقر (ع): المهدی یغیب عن الناس غیبة طویلة یرجع عنها قوم و یثبت



[ صفحه 354]



آخرون و ذلك قول الله تبارك و تعالی: «ارایتم ان اصبح ماؤكم غورا».

امام باقر (ع) فرمود: حضرت مهدی علیه الصلوة و السلام با غیبت طولانی خود از مردم غایب می شود گروهی از آن برمی گردند وگروه دگر در ایمان به او ثابت می كنند كه قرآن كریم فرماید: «بگو ای رسول (ص) بمن خبر دهید اگر آب شما فرو رود و غایب گردد».

(یوم الخلاص ص 248):

قال العسكری (ع) فی حدیث طویل - مثله (یعنی قائم) فی هذه الامة مثل الخضر و مثله مثل ذی القرنین والله لیغیبن غیبة لا ینجو من الهلة فیها الا من ثبته الله عزوجل القول بامامته و وفقه الله فیها للدعاء بتعجیل فرجه.

حضرت امام حسن عسكری (ع) در ضمن حدیث طولانی فرمود: مثل حضرت قائم (ع) در این امت مثل حضرت خضر و ذوالقرنین است بخدا قسم البته غیبتی می كند كه در آن نجات و رهائی از نابودی كسی پیدا می كند خدای عزوجل او را به عقیده امامتش ثابت نگه داشته و برای تعجیل فرجش او را توفیق دعاء كردن ارزانی فرموده باشد.

(منتخب الاثر ص 269):

عن علی بن رثاب عن زرارة قال: ان للقائم غیبة قبل ظهوره قلت: لم؟ قال: یخاف القتل.

بنقل از علی بن رثاب از زراره رضی الله عنه گفت: برای حضرت قائم (ع) قبل از ظهورش غیبت است علی گفت من گفتم: چرا؟ فرمود: بترس از كشته شدن.

(اثبات الهداة ج 3 ص 526 و كشف الغمه ج 2 ص 529):

عن ابی بصیر عن ابیعبدالله (ع) قال: قلت: كان ابوجعفر (ع) یقول: لقائم آل محمد (ع) غیبتان واحدة طویلة و الاخری قصیرة قال: فقال لی: نعم یا ابابصیر احدیهما اطول من الاخری ثم لا یكون ذلك یعنی ظهوره حتی یختلف ولد فلان و تضیق الخلیفة و یظهر السفیانی و یشتد البلاء و یشمل الناس موت و قتل و یلجئون منه الی حرم الله تعالی و حرم رسوله.

بنقل ا زابی بصیر (ره) به حضرت امام صادق (ع) عرض كردم: حضرت امام باقر (ع)



[ صفحه 355]



می فرمود: برای قائم آل محمد (ع) دو غیبت خواهد بود یك غیبت طولانی و یك غیبت كوتاه ابوبصیر (ره) گفت: حضرت به من فرمود: آری ای ابوبصیر دو غیبت دارد كه یكی از دگری طولانی تر باشد تا آنكه اولاد فلان پشت سر هم آیند و كار خلیفه به مشكل رفته و سفیانی آشكار گردد و گرفتاری سخت پدید آید و مرگ و قتل فراگیر همه مردم شود و از بیم آن به حرم خدای تعالی و حرم رسولش (ص) پناهنده گردند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 465):

عن رجل من همدان قال: سمعت الحسین بن علی (ع) یقول: قائم هذه الامه هو التاسع من ولدی و هو صاحب الغیبة و هو الذی یقسم میراثه و هو حی.

بنقل از مردی از همدان گفت: از حضرت امام حسین بن علی صلوات الله و سلامه علیهما السلام می فرمود: قائم این امت نهمین فرزند من است واو صاحب غیبت و كسی است كه در حال حیاتش میراثش را تقسیم كردند.

(كمال الدین و اتمام النعمة ص 404):

عن ابی جعفر محمد بن علی الباقر (ع) عن ابیه سید العابدین علی بن الحسین عن ابیه سید الشهداء الحسین بن علی ابیه سید الاوصیاء امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) قال: قال رسول الله: المهدی من ولدی تكون له غیبة و حیرة تضل فیها الأمم یأتی بذخیرة الانبیاء (ع) فیملأها عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما.

حضرت امام ابوجعفر محمد بن علی باقر (ع) از پدر بزرگوارش (ع) پیشوای عابدان امام علی بن الحسین (ع) از والد ماجدش سیدالشهداء امام حسین بن علی (ع) از پدر بزرگوارش، سرور اوصیاء امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع) صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین فرمود: حضرت رسول اكرم (ص) فرمودند: مهدی (ع) از فرزندان من است برای او غیبت موجب حیرتی است كه امتها در آن گمراه می مانند ذخیره پیغمبران را بهنگام ظهورش می آورد و زمین را پس از آنكه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد خواهد كرد.

(بحار ج 51 ص 134 و كمال الدین و تمام النعمه ص 440):

عن ثابت الثمالی عن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالی (ع) انه قال: فینا



[ صفحه 356]



نزلت هذه الایة: «واولو الارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله (احزاب: 6)«و فینا نزلت هذه الایة: «و جعلها كلمة باقیة فی عقبه (الزخرف: 28)«و الأمة فی عقب الحسن (ع) الی یوم القیامة و ان للقائم منا غیبتین احدهما اطول من الاخری اما الاولی فستة ایام او ستة اشهر او ستة سنین و اما الاخری فیطول امدها حتی یرجع عن هذا الامر اكثر من یقول به فلا یثبت علیه الا من قوی یقینه و صحت معرفته و لم یجد فی نفسه حرجا مما قضیناه و سلم لنا اهل البیت.

بنقل از ثابت ثمالی (ره) از حضرت امام سجاد علی بن الحسین (ع) فرمود: این آیه كریمه: «و ارحام در كتاب خدا برخی بر برخی دگر اولی می باشند» درباره ی ما نازل گردیده و نیز آیه ی شریفه: «و قرار داد آنرا سخن باقی در عقبش» نیز در حق ما نازل شده وامامت در اعقاب حضرت امام حسین (ع) تا روز قیامت باقی است و همانا قائم ما دو غیبت دارد كه یكی طولانی تر از دگری است غیبت اولی كه (غیبت صغری است) شش روز یا شش ماه یا شش سال است و غیبت بزرگ كه مدت آن طولانی می باشد تا آن حد است كه اكثر افرادی كه معتقد به ولایت می باشند از این عقیده برمی گردند و بر آن اعتقاد باقی نخواهد ماند مگر كسی كه یقینش قوی و معرفتش صحیح باشد و در خود حرجی از آنچه حكم فرموده ایم نیابد و تسلیم ما اهل بیت (ع) باشد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 442):

عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله (ع) یقول: ایاكم و التنویة اما و الله لیغیبن امامكم سنینا من دهركم و لتمحصن حتی یقال: مات، قتل، هلك.

بنقل از مفضل بن عمر (ره) گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم می فرمود: از انكار نمودن حذر كنید هان بخدا قسم امام شما سالیان درازی از روزگار شما غایب می شود و البته شما آزمون می شوید تا آنجا كه گفته شود: او مرده، كشته شده هلاك گشته.

(بحار ج 52 ص 157 و اثبات الهداة ج 3 ص 445):

عن علی بن ابی حمزة عن ابی بصیر عن ابیعبدالله (ع) قال: لابد لصاحب هذا الامر من غیبة و لا بد له فی غیبته من عزلة و نعم المنزل طیبة و ما بثلثین من وحشة.

بنقل از علی بن ابی حمزه از ابی بصیر (ره) از امام صادق (ع) فرمود: ناگزیر



[ صفحه 357]



صاحب الامر (ع) غیبت می كند و ناچار در غیبت خود عزلت می گزیند و طیبه (مدینه منوره) جایگاه خواب است و به سی وحشتی نیست.

(اثبات الهداة ج 3 ص 445):

عن اسحاق بن عمار (ره) گفت: امام صادق (ع) فرمود: حضرت قائم (ع) دو غیبت دارد یكی از دگری طولانی تر باشد در غیبت اولی تنها شیعیان خاص جای حضرت را دانند ودر غیبت دویم مكانش را دوستان ویژه اش خواهند دانست.

(اثبات الهداة ج 3 ص 457):

عن الحسن بن علی بن فضال قال: قال الصادق (ع): طوبی لمن تمسك بامرنا فی غیبة قائمنا فلم یزع قلبه بعد الهدایة.

بنقل از حسن بن علی بن فضال گفت: امام صادق (ع) فرمود: خوشا حال كسی كه در غیبت قائم ما (ع) متمسك به امر ما باشد و قلبش پس از هدایت منحرف نگردد.

(بحار ج 52 ص 101 و بحار ج 51 ص 119):

عن ابن نباته، عن امیرالمؤمنین (ع): انه ذكر القائم (ع) فقال: اما لیغیبن حتی یقول الجاهل: ما لله فی آل محمد حاجة.

بنقل از ابن نباته از حضرت امیرالمؤمنین (ع) كه ذكر قائم (ع) می نمود فرمود: هان كه او البته غائب می شود تا آنجا كه نادانان گویند: خدا به آل محمد (ص) احتیاجی ندارد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 488 و بحار ج 52 ص 91):

عن عبدالله بن الفضل الهاشمی قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد (ع) یقول: ان لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها یرتاب فیها كل مبطل، فقلت له: و لم جعلت فداك؟ قال: لأمر لم یؤذن لنا فی كشفه لكم قلت: فما وجه الحكمة فی غیبته؟ فقال: وجه الحكمة فی غیبته وجه الحكمة فی غیبات من تقدمه من حجج الله تعالی ذكره، ان وجه الحكمة فی ذلك لا ینكشف الا بعد ظهوره كما لا ینكشف وجه الحكمة لما اتاه الخضر (ع) من خرق السفینة، و قتل الغلام، و اقامة الجدار



[ صفحه 358]



لموسی (ع) الا وقت افتراقهما. یابن الفضل ان هذا الامر امر من امر الله، و سر من سر الله، و غیب من غیب الله ومتی علمنا انه عزوجل حكیم، صدقنا بان افعاله كلها حكمة و ان كان وجهها غیر منكشف لنا.

بنقل از عبدالله بن فضل هاشمی گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم می فرمود: همانا برای صاحب الأمر (ع) ناگزیر غیبتی باشد كه هر باطل پرستی در آن به شك و ریب در افتد من عرض كردم: فدایت شوم چرا؟ فرمود: بخاطر امری كه ما مأذون به كشف آن برای شما نیستم عرض كردم: حكمت غیبتش چیست؟ فرمود: حكمت غیبتش همان حكمتی است كه در غیبت های حجت های دیگر خدا كه پیش او بودند وجود داشته، همانا حكمت آن كشف نخواهد شد مگر پس از ظاهر شدنش همچنانكه حكمت سوراخ كردن خضر (ع) كشتی را و كشتن پسر را و برپای داشتن دیوار راكه برای موسی (ع) انجام داد نگفت مگر وقتی كه خواستند از یكدیگر جدا شوند. ای پسر فضل این امر امری از خدا وسری از اسرار حق و غیبی از غیب های خدای تعالی است وقتی كه دانستیم خدای عزوجل حكیم است تصدیق داریم كه تمام كارهای خدا بر اساس حكمت استوار است اگر چه راه آن بر ما مكشوف نباشد.

(بحار ج 52 ص 112):

عن محمد بن منصور عن ابیه قال: كنا عند ابی عبدالله جماعة نتحدث، فالتفت الینا فقال: فی ای شی انتم؟ ایهات ایهات لا والله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم حتی تغربلوا، لا والله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم حتی تمیزوا، لا والله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم الا بعد ایاس، لا والله لا یكون ما تمدون الیه اعینكم حتی یشقی من شقی، و یسعد من سعد.

بنقل از محمد بن منصور از پدرش گفت: ما جمعی در محضر امام صادق (ع) نشسته و صحبت می كردیم حضرت بما توجه كرد و فرمود: در چه صحبت می كردید؟ نه بخدا قسم چشم های شما به او بركشیده نمی شود تا آنكه غربال شوید نه بخدا قسم چشمان سیاه به او كشیده نمی شود تا تمیز داده شوید نه بخدا قسم چشمان شما به او بركشیده نمی شود مگر پس از نومیدی نه بخدا قسم چشمان شما به او بركشیده نمی شود تا بدبخت گردد هر كس كه باید بدبخت شود و نیكبخت وسیعه گردد



[ صفحه 359]



هر كس كه باید سعید و نیكبخت شود.

(بحار ج 52 ص 152):

عن بن فضال، عن الرضا (ع) قال: ان الخضر شرب من ماء الحیاة فهو حی لا یموت حتی ینفخ فی الصور، و انه لیأتینا فیسلم علینا فنسمع صوته و لا نری شخصه و انه لیحضر حیث ذكر، فمن ذكره منكم فلیسلم علیه، و انه لیحضر المواسم فیقضی جمیع المناسك و یقف بعرفة فیؤمن علی دعاء المؤمنین و سیؤنس الله به وحشة قائمنا (ع) فی غیبته و یصل به وحدته.

بنقل از ابن فضال از حضرت امام رضا (ع) فرمود: خضر علیه السلام آب حیات نوشید و او زنده است تا موقع دمیدن صور نمی میرد و او بنزد ما می آید و بما سلام می دهد و ما آوای او را می شنویم ولی شخص او را نمی بینم و او در هر كجا یادش شود حاضر می گردد و هر كس از شما كه ذكرش كند باید به او سلام بگوید و او در موسم حج حاضر می شود و همه ی مناسك را انجام می دهد و در عرفة وقوف می كند و موقع دعای مؤمنین آمین می گوید و خدای تعالی بواسطه او وحشت قائم ما (ع) را در ایام غیبتش تبدیل به انس می كند و تنهایی او را با پیوند او برطرف می فرماید.

(بحار ج 52 ص 153):

عن المفضل بن عمر قال: سمعت اباعبدالله (ع) یقول: ان لصاحب هذا الامر غیبتین احداهما تطول حتی یقول بعضهم مات، و یقول بعضهم قتل، و یقول بعضهم ذهب، حتی لا یبقی علی امره من اصحابه الا نفر یسیر، لا یطلع علی موضعه احد من ولده، و لا غیره الا المولی الذی یلی امره.

بنقل از مقضل بن عمر گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم می فرمود: همانا برای صاحب الامر (ع) دو غیبت است یكی از آن دو آنقدر طولانی می شود كه برخی از مردم گویند: مرده است، و بعضی گویند: كشته شده. و پاره ای گویند: رفته است تا آنجا كه بر امر او باقی نمی ماند از اصحابش مگر عده ی اندكی بر جای او كسی از نزدیكان و غیره هم آگاه نیست مگر آن مولا و دوستی كه والی امرش باشد.

(كتاب الغیبة ص 293):

و اخبرنا الحسین بن ابراهیم، عن ابی العباس احمد بن علی بن نوح، عن ابی



[ صفحه 360]



نصر هبة الله بن محمد الكاتب قال: حدثنی ابوالحسن احمد بن محمد بن تربك الرهاوی، قال: حدثنی ابوجعفر محمد بن علی بن الحسن بن موسی بن بابویة رضی الله عنه او قال: ابوالحسن (علی بن) احمد الدلال القمی قال: اختلف جماعة من الشیعة فی ان الله عزوجل فوض الی الائمة صلوات الله علیهم ان یخلقوا او یرزقوا؟ فقال قوم هذا محال لا یجوز علی الله تعالی، لأن الاجسام لا یقدر علی خلقها غیر الله عزوجل و قال آخرون بل الله تعالی أقدر الائمة علی ذلك و فوضه الیهم فخلقوا و رزقوا و تنازعوا فی ذلك تنازعا شدیدا.

فقال قائل: ما بالكم لا ترجعون الی أبی جعفر محمد بن عثمان العمری فتسألونه عن ذلك فیوضح لكم الحق فیه، فانه الطریق الی صاحب الامر عجل الله فرجه، فرضیت الجماعة بأبی جعفر و سلمت و أجابت الی قوله، فكتبوا المسألة و أنفذوها الیه، فخرج الیهم من جهته، توقیع نسخته:

«ان الله تعالی هو الذی خلق الاجسام و قسم الارزاق، لأنه لیس بجسم و لا حال فی جسم، لیس كمثله شیی و هو السمیع العلیم، واما الائمة علیهم السلام فانهم یسألون الله تعالی فیخلق و یسألونه فیرزق، ایجابا لمسألتهم و اعظاما لحقهم».

خبر داد مرا حسین بن ابراهیم از ابی العباس احمد بن علی بن نوح از ابی نصر هبة الله بن محمد كاتب. گفت حدیث كرد برایش ابوالحسن احمد بن محمد بن تربك رهاوی گفت حدیث كرد برایم ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسی بابویه كه برایش احمد دلال قمی نقل كه جماعتی از شیعیان با هم اختلاف كردند كه خداوند تفویض امر ارزاق و خلق را با ائمه علیهم السلام سپرده باشد چون بعضی عقیده دارند این امور بائمه تفویض شده است پس از نزاع و اختلاف گفتند چرا این مسئله را از ابی جعفر محمد بن عثمان عمری نمی پرسید تا آنچه حق است برای تان روشن گردد چون امروز آنكه راه به امام (ع) و اراده اوست همه راضی شدند كه از او بپرسند ابی جعفر محمد بن عثمان نامه آنها را به محضر امام زمان (عج) برد از سوی حضرت نوشته ای بدین مضمون آمد

همانا خدای تعالی آفریدگار اجسام و روزی دهنده و تقسیم كننده ارزاق است چون او جسم نیست و در شی هم حلول ننموده و مثل و شبیهی هم ندارد.



[ صفحه 361]



اما ائمه علیهم السلام آنها از خداوند می خواهند تا بیافریند و رزق و روزی را مسئول می كند و خداوند همه خواسته شان را پاسخ می دهد و حق شان را عظیم و بزرگ می داند.

(كتاب الغیبة ص 294):

و بهذا الاسناد، عن أبی نصر هبة الله بن محمد بن ام كلثوم بنت ابی جعفر العمری قال: حدثنی جماعة من بنی نوبخت، منهم ابوالحسن بن كثیر النوبختی رحمه الله، و حدثتنی به ام كلثوم بنت ابی جعفر محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه انه حمل الی ابی(جعفر) رضی الله عنه فی وقت من الاوقات ما ینفذه الی صاحب الامر علیه السلام من قم و نواحیها، فلما وصل الرسول الی بغداد و دخل ابی جعفر و اوصل الیه ما دفع الیه و ودعه و جاء لینصرف، قال له ابوجعفر: قد بقی شیی مما استودعته فاین هو؟ فقال له الرجل: لم یبق شیی یا سیدی فی یدی الا و قد سلمته، فقال له ابوجعفر: بل قد بقی شیی فارجع الی ما معك و فتشه و تذكر ما دفع الیك.

فمضی الرجل، فبقی ایاما یتذكر و یبحث و یفكر فلم یذكر شیئا و لا اخبره من كان فی حملته، فرجع الی ابی جعفر فقال له: لم یبق شیی فی یدی مما سلم الی «و قد حملته» الی حضرتك، فقال له ابوجعفر: فانه یقال: لك الثوبان السردانیان اللذان دفعهما الیك فلان بن فلان ما فعلا؟

فقال له الرجل: ای والله یا سیدی لقد نسیتهما حتی ذهبا عن قلبی و لست ادری الان این وضعتهما، فمضی الرجل، فلم یبق شیی كان معه الا فتشه و حله و سأل من حمل الیه شیئا من المتاع ان یفتش ذلك فلم یقف لهما علی خبر فرجع الی ابی جعفر (فأخبره) فقال له ابوجعفر یقال لك: امض الی فلان بن فلان القطان الذی حملت الیه العدلین القطن فی دار القطن، فافتق احدهما و هو الذی علیه مكتوب كذا و كذا فانهما فی جانبه، فتحیر الرجل مما اخبرنه ابوجعفر و مضی لوجهه الی الموضع، ففتق العدل الذی قال له: افتقه، فاذا الثوبان فی جانبه قد اندسا مع القطن فأخذهما و جاء «بهما» الی ابی جعفر، فسلمهما الیه و قال له: لقد نسیتهما لانی لما شددت المتاع بقیا فجعلتهما فی جانب العدل لیكون ذلك أحفظ لهما. و تحدث



[ صفحه 362]



الرجل بما راه و اخبرنه به ابوجعفر عن عجیب الامر الذی لا یقف الیه الا نبی او امام من قبل الله الذی یعلم السرائر و ما تخفی الصدور، و لم یكن هذا الرجل یعرف اباجعفر و انما انفد علی یده كما ینفد التجار الی اصحابهم علی ید من یثقون به، و لا كان معه تذكرة سلمها الی أبی جعفر و لا كتاب، لأن الامر كان حادا (جدا) فی زمان المعتضد، و السیف یقطر دما كما یقال، و كان سرا بین علی خبره و لا حاله، و انا یقال: امض الی موضع كذا و كذا، فسلم ما معك (من) غیر أن یشعر بشیی و لا یدفع الیه كتاب، لئلا یوقف علی ما تحمله منه.

و بهمین سند از ابی نصر هبة الله بن محمد بن ام كلثوم دختر ابی جعفر عمری گفت: گروهی از بنی نوبخت كه از جمله آنان ابوالحسن بن كثیر نوبختی رحمة الله بود به من خبر دادند و نیز ام كلثوم دختر ابی جعفر محمد بن عثمان عمری (رض) به من خبر داد كه وقتی مالی از قم و اطراف آن به نزد ابی جعفر (رض) آوردند كه آنرا بخدمت حضرت صاحب الامر (عج) تقدیم كند و چون فرستاده به بغداد رسید و به نزد ابی جعفر آمد مالی را كه به او داده بودند و در نزدش ودیعه بود تحویل داد و خواست برگردد ابوجعفر به او فرمود: از آنچه به تو سپرده بودند چیزی مانده آن در كجا است؟ مرد گفت: آری چیزی باقی مانده برگردد آنچه با خودداری تفتیش كن و بیاد آور كه چه چیز به تو سپرده بودند.آن مرد رفت چند روز به فكر بود و جستجو بسیار كرد و چیزی بنظرش نرسید و هر كس هم كه با او همسفر بودند چیزی بیاد او نیاوردند. به نزد ابوجعفر برگشت و گفت: آنچه در دست من بود تسلیم كرده ام ابوجعفر گفت: گفته می شود كه دو جامه دانی كه فلان پسر فلان به تو داده بود چه شد؟ آن مرد گفت: بخدا قسم ای سرور من آنها را فراموش كردم و از ذهن من بیرون رفته بود و نمی دانم در كجا گذاشتم مرد رفت و هر چه داشت مورد تفتیش قرار داد و بارها را گشود و هر كجا كه احتمال می داد رجوع كرد و تفتیش بعمل آورد خبری بدست نیاورد و به ابوجعفر رجوع كرد. ابوجعفر (رض) فرمود: به تو گفته می شود (مقصود اشاره از ناحیه مقدسه است) برو بنزد فلان پسر فلان پنبه فروش كه دو عدل پنبه برای او در بازار پنبه فروشان آورده بودی و یك عدل را بگشا و آن همان عدلی



[ صفحه 363]



است كه نامه ی فلان بر روی آنست و آن دو جامه در كنارش می باشد مرد متحیر بماند از آنچه جناب ابوجعفر (رض) به او خبر داده بود و بسوی آن محل رو نهاد و عدلی را كه ابوجعفر (رض) به او گفته بود گشود. و دید كه آن دو جامه در كنارش و به پنبه چسبیده پس از آن دو جامه را برگرفت و آنها را بنزد ابوجعفر (رض) آورد و تسلیم كرد و گفت: من آن دو را فراموش كرده بودم زیرا چون كالاها را باربندی نمودم آن دو جامه باقی ماند من آنها را در كنار عدل قرار دادم تا بهتر حفظ شوند و آن مرد از آنچه واقع شد و ابوجعفر (رض) از آن امر عجیب كه هیچكس جز پیغمبر (ص) و امام (ع) از سوی خدائی كه عالم به اسرار و رازهای درون سینه ها است آگاهی دارند و دیگری آگاهی ندارد. و آن مرد ابوجعفر (رض) را نمی شناخت و آنچه با دست او فرستاده شده بود بدانگونه بود كه بازرگانان به طرف معامله خود با دست افراد موثق می فرستد و تذكره و نامه یادداشتی هم در دست نداشت كه به او جعفر (رض) تسلیم نماید زیرا امر بسیار حاد و جدی در عصر خلافت معتضد عباسی بود كه از شمشیرش خون می چكید. چنانكه گفته شده است و بر این موضوع واقف بودند بر حالت آن. و همانا گفته می شود: برو به فلان جا و فلان جا و آنچه با تو بوده تسلیم كن بدون اینكه چیزی بداند و نامه ای به او بدهد.

(كتاب الغیبة ص 290):

و أخبرنی جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولویة و ابی غالب الزراری (و غیر هما) عن محمد بن یعقوب الكلینی، عن اسحاق بن یعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمری رحمه الله ان یوصل لی كتابا قد سئلت فیه عن مسائل اشكلت علی، فورد التوقیع بخط مولینا صاحب الدار علیه السلام:

أما ما سئلت عنه ارشدك الله و ثبتك من امر المنكرین لی من اهل بیتنا و بنی عمنا، فاعلم انه لیس بین الله عزوجل و بین احد قرابة، و من انكرنی فلیس منی، و سبیله سبیل ابن نوح علیه السلام.

و اما الفقاع فشربه حرام و لا بأس بالشلماب.

و اما أموالكم فما نقلبها الا لتطهروا فمن شاء فلیصل، و من شاء فلیقطع، فما اتانا الله خیر مما اتاكم.



[ صفحه 364]



و اما ظهور الفرج فانه الی الله عزوجل، كذب الوقاتون، و اما قول من زعم ان الحسین علیه السلام لم یقتل، فكفر و تكذیب و ضلال. و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانهم حجتی علیكم و انا حجة الله (علیهم).

و اما محمد بن عثمان العمری رضی الله عنه و عن ابیه من قبل، فانه ثقتی و كتابه كتابی.

و اما محمد بن علی بن مهزیار الاهوازی فسیصلح الله قلبه، و یزیل عنه شكه. و اماما وصلتنا به فلا قبول عندنا الا لما طاب و طهر، و ثمن المغنیة حرام.

و اما محمد بن شاذان بن نعیم فانه رجل من شیعتنا اهل البیت.

و اما أبوالخطاب محمد ابن «ابی» زینب الأجدع «فأنه» ملعون و اصحابه ملعونون، فلا تجالس اهل مقالتهم و انی منهم بری ء و آبائی علیهم السلام منهم برئاء.

و اما المتلبسون باموالنا فمن استحل منها شیئا فأكله فأننا یأكل النیران.

و اما الخمس فقد أبیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حل الی وقت ظهور امرنا لتطیب ولادتهم و لا تخبث.

و اما ندامة قوم قد شكوا فی دین الله علی ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال و لا حاجة لنا فی صلة الشاكین.

و اما علة ما وقع من الغیبة فان الله عزوجل یقول: «یا أیها الذین امنوا لا تسألوا عن أشیاء ان تبدلكم تسؤكم» انه لم یكن احد من آبائی الا و قد وقعت فی عنقه بیعة لطاغیة زمانه، و انی أخرج حین أخرج و لا بیعة لأحد من الطواغیب فی عنقی و اما وجه الأنتفاع فی غیبتی فكالانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الابصار السحاب، و انی لامان لاهل الارض كما ان النجوم امان لاهل السماء، فاغلقوا «أبواب» السئوال عما لا یعنیكم، و لا تتكلفوا علی ما قد كفیتم، و اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم، و السلام علیك یا اسحاق بن یعقوب و علی من اتبع الهدی.

و جمعی از جعفر بن محمد قولویه (ره) و ابوغالب رزاری (ره) و غیر ایشان به من خبر دادند به نقل از محمد بن یعقوب كلینی (رض) از اسحق بن یعقوب گفت: از محمد بن عثمان عمری رحمة الله خواستم مكتوب مرا كه در آن مسائل مشكله ای نگاشته بودم «به ناحیه مقدسه» برساند و رسانید» توقیع شریف بخط مبارك مولای ما حضرت



[ صفحه 365]



صاحب خانه (قائم) صلوات الله و سلامه علیه رسید: اما آنچه پرسیده ای «خدایت راهنمایی كناد و ثابت داراد» از كار آنانی كه منكر من هستند از اعضای خاندان ما و پسر عموهای ما بدانكه میان خدای عزوجل و میان احدی قرابت و نزدیكی نیست و هر كس مرا انكار كند از من نباشد و راه او راه پسر نوح (ع) است.

و اما فقاع نوشیدنش حرام است ولی نوشیدن آب شلغم مانعی ندارد.

و اما مالهای شما ما آنرا نمی پذیریم مگر بمنظور اینكه شما پاك شوید هر كه خواهد آنرا بما برساند و هر كه خواهد از ما قطع كند آنچه خدا بما داده بهتر از آنست كه بشما داده.

و اما ظهور فرج بسته به امر خدای عزوجل است. وقت گذاران دروغگویند.

و اما عقیده و گفتار اینكه حضرت امام حسین (ع) بشهادت نرسیده كفر و دروغ و گمراهی است.

و اما در حوادث واقعه پس رجوع به روایان احادیث ما كنید كه آنان حجت من بر شما می باشند و من حج خدا بر آنان می باشم.

و اما محمد بن عثمان عمری كه خدا از او و پدرش راضی باد محل وثوق من است و مكتوب او مكتوب من می باشد.

و اما محمد بن علی بن مهزیار اهوازی خدای تعالی قلبش را اصلاح فرماید و شك و تردید را از او بزداید.

و اما آنچه بما رسانده ای ما چیزی را قبول نمی كنیم مگر آنكه پاك و پاكیزه باشد. و بهای (مزد) زن مغنیه حرام است.

و اما محمد بن شاذان بن نعیم او مردی از شیعیان ما اهل بیت (ع) است.

و اما ابوالخطاب محمد بن ابی زینب (جد) او ملعون است و یارانش نیز لعنت شده اند با گویندگان آنها مجالست و معاشرت مكن كه من و پدران بزرگوارم علیهم السلام از آنها بیزاریم.

و اما كسانی كه اموال ما را در اختیار می گیرند هر كس آنرا حلال بداند و بخورد همانا آتش خورده است.

و اما خمس برای شیعیان، مباح شده و تا وقت ظهور ما برای آنان حلال است تا



[ صفحه 366]



ولادت و نسل آنان پاك باشد و از ناپاكی بدور باشند.

و اما پشیمانی گروهی كه در دین خدا شك آورده اند همانگونه كه بما رسیده. هر كس كه طلب گذشت از ما كند ما از او گذشت داریم ولی رابطه ای با افرادی كه شك دارند نداریم.

هیچیك از پدران من (ع) نبود كه ناگزیر بیعت طاغوت زمان خود را بر گردن داشتند و من وقتی كه خروج می كنم بیعتی از هیچیك از طاغوتها بر گردنم نخواهد بود.

و اما راه انتفاع و سود بردن از من در روزگار غیبتم همانند سود بردن مردم است از آفتاب هنگامی كه ابرها از نظرها پنهان می سازد و من وسیله امان برای مردم می باشم آنگونه كه ستارگان امان برای اهل آسمانند پس درهای پرسش و سئوال از اموری را كه مربوط به شما نیست بربندید و زیر بار تكلیف سخت نرود با اینكه به اندازه ی كفاف بشما دستور رسیده و برای تعجیل فرج بسیار دعاء كنید كه آن موجب گشایش كار شما می شود و ای اسحق بن یعقوب بر تو و بر همه پیروان راه هدایت سلام باد.



[ صفحه 367]